از تحولات معنادار غرب آسیا چندی پیش دیدار رسمی رئیسجمهور امریکا با ابومحمد الجولانی، سرکرده تکفیریهای حاکم بر دمشق و بعد هشدار وزیر خارجه امریکا درباره قریبالوقوع بودن آغاز جنگ داخلی در سوریه و توجیه رابطه با الجولانی برای مهار موج بیثباتی در سوریه است. این دو رخداد صرفاً نمادین نبوده و گویای راهبردی پیچیده از سوی امریکا در مهندسی آشوب و نظمسازی در آن، ساماندهی نیروهای نیابتی و شکلدهی به معادلات سیاسی مدنظر کاخ سفید در منطقه غرب آسیاست. امریکا از یکسو عنصر جنایتکار برکشیده شده توسط سازمانهای جاسوسی منطقهای و فرامنطقهای را سفیدشویی کرده و بدان اعتبار میبخشد و از سوی دیگر بقای او را مشروط به همکاری صددرصدی در چارچوب نظم مد نظر محور غربی- عبری برای غرب آسیا میکند. در واقع امریکا کوشیده است با طرح ادعای «احتمال آغاز جنگ داخلی جدید در سوریه» بحران را به ابزاری برای باجگیری بیشتر از حاکمان جنایتپیشه دمشق و تضمین منافع امنیتی خود و رژیم صهیونیستی تبدیل کند.
در چارچوب گزارههای فوق است که الجولانی و جریان تحت امرش که پیشتر در خدمت سرویسهای منطقهای بودند، اکنون به صورت آشکار در خدمت پروژه غربی- عبری- عربی برای تجزیه ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سوریه و مقابله با محور مقاومت درآمدهاند. از پاکسازی قومیتی در مرزهای لبنان و جولان اشغالی گرفته تا حذف گروههای فلسطینی از سوریه و فشار علیه علویان و اقلیتها، از سرکوب اعتراضات ضد صهیونیستی در جنوب سوریه تا لشکرکشی و آغاز درگیری با عشایر و نیروهای حزبالله لبنان و در نهایت ورود به فاز عادیسازی با رژیم صهیونیستی با تمکین در برابر خواست صهیونیستها برای گسترش اشغالگری، برقراری هماهنگیهای امنیتی و سیاسی با رژیم صهیونیستی و همکاری با رژیم برای ترور نخبگان سوری و اعضای مقاومت در سوریه، همگی در راستای جلب رضایت طرفهای غربی و صهیونیستی برای امکان بقای الجولانی و تکفیریها در سوریه، انجام میشود. در واقع الجولانی امنیت و بقای خود را در جلب رضایت امریکا و رژیم صهیونیستی میجوید؛ معاملهای که نهایت آن نه امنیت برای الجولانی، بلکه تسریع در فروپاشی حکومت پوشالین اوست. الجولانی و در سطحی بالاتر سرویسهای منطقهای مدیریت کننده او، به شکل عجیبی دارای حافظه تاریخی کور نسبت به وقایع دو دهه اخیر منطقه بوده و فراموش کردهاند که چگونه محور غربی- عبری بازیگران نیابتی و مزدور را همواره قربانی مطامع خود مینماید. از سوی دیگر آنها این توهم را دارند که همچنان میتوانند جهان اسلام را فریب داده و در حالی که در میانه کشتار مردم مظلوم غزه توسط صهیونیستها عملاً با صهیونیستها همپیمان شدهاند، همچنان خود را بهعنوان الگوی اسلامگرایی معرفی نمایند، اما در واقعیت روند دیگری در جریان است.
در تقابل با هندسه فوق، تجربه یمن و پایداری مردم آن در برابر تجاوز و محاصره، نمونهای از هندسه الهی امنیت و عزت است. درحالیکه تکفیریهای حاکم بر سوریه و حاضر در غزه (تکفیریهای در بیعت داعش که این روزها تحت حمایت نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در غزه و در میانه بمبارانها و کشتارها، مشغول غارتگری بوده و آلام مردم نجیب و شریف غزه را تشدید مینمایند) بهعنوان نیروهای نیابتی غرب و رژیم صهیونیستی، امنیت و بقا را در معامله با رژیم صهیونیستی جستوجو میکنند، جنبش انصارالله یمن و مردم مقاوم آن کشور، امنیت خود را در پیمان با پروردگار و در عمل به فرامین الهی و دفاع از مظلوم و تاختن به ظالم برای دور ماندن از عذاب الهی و رسیدن به قرب الهی، یافتهاند. مقاومت اسلامی یمن بهجای وابستگی به طاغوت، بندگی حضرت الله را پذیرفته و همین انتخاب راهبردی، عزتی روزافزون برای ایشان رقم زده است. مقایسه رفتار انصارالله با الجولانی و امثال او، تصویری روشن از دو گفتمان امنیتی را به نمایش میگذارد: گفتمان امنیتساز درونزا، متکی بر اراده ملی و ارزشهای الهی و گفتمان امنیتساز جعلی، وابسته به امیال قدرتهای استکباری.
اگر در میانه کشتار مردم غزه، الجولانی و دولتهای منطقهای هدایتکننده او تلاش مینمایند با استفاده از رسانه و تریبونها، نفاق خود را همچنان پنهان نگاه داشته و مزدوری برای غربیها و صهیونیستها را توجیه نمایند، هایپرسونیکهای یمنی در کنار غریوهای هفتگی میلیونها یمنی در میدان سبعین صنعا، تمایز اسلام ناب محمدی (ص) را با اسلام منافقان امت اسلامی واضح نموده و نفاق الجولانی و هادیان او را آشکار میسازد. بر پایه آموزههای اسلامی و در چارچوب نگاه توحیدی، نه الجولانی و نه ادارهکنندگان او، از همپیمانی با ظلم، بندگی طاغوت، مزدوری و خیانت، نهتنها سهمی از امنیت حقیقی نخواهند برد بلکه نابودی خود را نیز تسریع خواهند نمود. همچنین روند تحولات سوریه و منطقه نیز قرینههایی بر این سرنوشت محتوم برای الجولانی و حامیان او است. تداوم درگیریهای مسلحانه حول هویتهای قومی و مذهبی در مناطق مختلف سوریه، استمرار کشتار و پاکسازی قومیتی مردم سوریه توسط تکفیریهای تحت فرماندهی الجولانی، اشغالگری صهیونیستها، خشم مردم سوریه نسبت به وادادگی حاکمان تکفیری دمشق نسبت به صهیونیستها، گسترش عمق و شدت بحران اقتصادی و غذایی سوریه، وجود جریانهای تکفیری غیر سوری در دستگاه الجولانی و مسئله تداوم بقا و حضور آنها، باقی ماندن مسئله کردهای سوریه، راهبرد غربی- عبری برای تجزیه سوریه (علیرغم حمایت تاکتیکی از الجولانی)، شکلگیری هستههای مقاومت مردمی علیه دستگاه الجولانی، رقابت در مسئله کنترل منابع انرژی سوریه، گسترش رقابت کشورهای منطقه و فرامنطقهای در سوریه و... همگی شاهدی بر پایانی زودرس برای سلطه تکفیریها و خیانتپیشگان متحد طاغوت در سوریه است.